فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

کیک توت فرنگی و کاپوچینو

پرنده،آب و دونت کاشکی باشم

محیا جونم من خیلی ناراحتم تو چرا هیچی نمی خوری؟؟؟من خیلی نگرانتم،هر چی درست میکنم برات لب بهشون نمیزنی مامان اینجوری میمیره از غصه،الآن یه ماهه که تو باید غذا بخوری ولی هنوز فرنی هم نخوردی آخه من چیکار کنم فسقلی،قد یه نخودچی شدی بندانگشتی ! یه کاری میکنی مامان دست به دامن دکتر شه! ...
26 دی 1391

حلیم مامان سعیده

اینم از سفر اصفهان خدایا حالا من هیچی ،این همسفرامون چه گناهی به درگاهت کرده بودن که مجبور شدن مارو تحمل کنن،الحمدلله که تموم شد،اصن نه دلم میخواد نه حوصله شو دارم که از سفرمون تا اصفهان چیزی بنویسم همون بهتر که رسیدیم اینم فاطمه زهرای گلم تو خونه مامان بزرگش هرچی بود گذشت،خونه مامان سعیده خیلی خوب بود،به موقع هم برای حلیم بیست و هشت صفر رسیدیم ،ولی دیگه پشت دستمو داغ کردم با شما دوتا فسقلی جایی برم. اینم فاطمه زهرا با پسرعمو های گلش طه و سبحان و پرهام میدونم کلی خوش گذشت بهت مامانی،خیلی وقت بود پسر عموهاتو ندیده بودی،یه خندت می ارزید به همه خستگی راه،غصه نخور با اینکه تصمیم گرفته بودم دیگه با شما نرم سفر ولی به ...
25 دی 1391

خدا

قربونت برم دختر بزرگ من ،دیروز کنار محیا نشسته بودی و  داشتی براش از خدا حرف میزدی و میگفتی که خدا چقد دوسش داره، شیطنتم گل کرد،از زبون محیا پرسیدم:خواهر جونم خدا کجاست؟ فاطمه:(اشاره کرد به بالا)اوناهاش داره نیگات میکنه محیا:کو چرا من نمیبینم؟مگه تو میبینیش؟ فاطمه:آره داره میخنده ،مهربونه محیا:خدا چی پوشیده؟ فاطمه:سفید پوشیده محیا:خدا خانومه یا آقا؟ فاطمه:خدائه محیا:داره چی میگه؟ فاطمه :میگه من دوست دارم. . . چقد خوبه که اینو میدونی تو دنیا هیشکی قد خدا آدمو دوست نداره و باهاش مهربون نیست چه قشنگ با زبون شیرینت به مامان یاد دادی بهترین دوست آدم خداست خدا همیشه یارت باشه شیرین تر از ع...
3 دی 1391
1